و باز هم مادر

ساخت وبلاگ

موجود عجیبی است واقعاً . این معما را به هیچ عنوان نمیتونم برای خودم حل کنم. چرا مادر چنین مهربانی می کند؟ چنان محبت می کند و قربون صدقه ام می رود که گاهی عصبانی میشم حتی! چطور ممکنه همچین موجودی کنار آدم باشه؟ واقعا هضمش برام سخته که مهربانی و دوست داشتن تا چه حد میتونه بی انتها باشه. من هنوز ازدواج نکرده ام، و همیشه از این می ترسم که یه موقع ازدواج کنم و در اون صورت نتونم در این حد که در خدمت مادرم هستم باشم. شاید برایت خنده دار باشد اما تسلیمش شده ام! تسلیم مهربانی بی حدش. 

تنها فردی است که فقط و فقط برای خودت تو را میخواهد، هیچ چشم داشتی بهت و به مالت نداره، و هر چه میخواهد فقط و فقط برای خودت است. مگه داریم همچین موجودی آخه؟ اصلا نمیتونم درک کنم. مادر یک معجره است. تک تک ذرات وجودم رو به پایش می ریزم و همیشه در خدمتش خواهم بود تا وقتی نفس در جان دارم. 

یادم میاد 12 سال پیش که میخواستم لپتاپ بخرم و پول نداشتیم، گفت طلاهایم را میفروشم و برات میخرم. پدرم بیچاره با اینکه کل عمرش رو کار کرده، اما به دلایل متعدد اموالش حیف و میل شد و به ناچار زندگی ساده ای در پیش گرفته بودیم و گرفته ایم. هرچقد اصرار کردم مادر این کارو نکن قبول نکرد. کار خودش را کرد. فروخت و لپتاپ رو گرفتم. لپتاپی که تا به این لحظه شاید دویست برابر قیمتش برایم کار کرده و درآمدزایی داشته. من اما هنوز طلای مادر را نخریده ام تا جبران کنم. 

نوشته شده در دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶ساعت 15:57 توسط |

و باز هم مادر...
ما را در سایت و باز هم مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozaneyebaste بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت: 18:36