Flying Dreams

ساخت وبلاگ

حس فردی را دارم که زندگی اش تمام شده است و هیچ اتفاق خوشایندی یارای آن را ندارد که این فرد را دلگرم کرده، بهش انرژی تزریق کرده، و به حرکت وا دارد. گویی هیچ فرد، مکان، شیء، دستاورد، یا حرف جدیدی توان آن را ندارد که در احساسم نسبت به این دنیا و آینده ام و آینده اش تغییری ایجاد کند. گاهی آدم الکی به خودش انرژی می دهد، مثل مسکّن اند اینها، اینها برای چند روز یا چند هفته می توانند کارگر افتند و زان پس جای خود را به حقیقت می دهند، به پوچی و بی معنی بودن این زندگی و این اتفاقات. حتی بهترین اتفاقات هم ذره ای در فکرم و ایدئولوژی ام تغییر ایجاد نمی کنند. 

همۀ اینها در حالی است که من مرز 32 سالگی و 33 سالگی را در می نوردم، هیچ توشه ای نیندوخته ام، مجردم (و متنفر از ازدواج)، شغلم هنوز مشخص نیست (!)، برنامه هایی برای تحصیل و مهاجرت دارم.

واقعاً این همه انرژی منفی برای چه؟ من یقین دارم این فکرها هرگز به اتفاقات کنونی جامعه ای که در آن زندگی می کنم ارتباطی ندارد. اینها زاییدۀ درونیات آدمهاست و تغییر در آن محال است.

 

 

و باز هم مادر...
ما را در سایت و باز هم مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozaneyebaste بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 19:24