چارشنبه سوری عن!

ساخت وبلاگ

شاید بدترین لحظاتی که تجربه می کنم همین روزهای نزدیک عید و بخصوص چارشنبه سوری است که ملت عنان از دست می دهند و آن لجنزار درونی و آن شاید خشم خفته ی خود را برملا می کنند به این امید که خوشحالمانند (!) شوند. این به اصطلاح رسم بمب عندازی (!) را کدام خری باب کرد تو فرهنگ این کشور؟ این گاومردان چرا دست از این حماقتشان بر نمی دارند و با جان و مال خود بازی می کنند؟ بچه است احمق است خر است، درست! تو چرا دیگر؟

ملت وحشی شده اند، خیابان که بروی همه در هم می لولند گویی آخرالزمان شده است. آن پدر کارگر بدبخت که باید حتی این روز به اصطلاح میمون را هم در این سوز سرما به سر کند بلکه نیم کیلو آجیل زهرماری برای فرزندش بخرد. آن میوه فروش دیوث و دیوث تر از آن، آن دلال بازار، هم از آب گل آلود ماهی می گیرد. ماهی های سفره عید هم با آن چشمهای درشت و زشتشان چند روزی در آن بطری های کوچک اینور آنور سُر میخورند و آخرش می میرند. بدتر از همه، ضجّه آورتر و تهوع آورتر از همه هم زنگ زدن به این و آن و تبریک عید است. یعنی این نجس ترین تجربۀ زندگی ام است که گوشی را دست بگیرم و به عمو یا دائی ای که یک سال ازش خبر نداشته ام زنگ بزنم و بگویم سال خوبی در پیش داشته باشی. 

بهار و عید این نیست، یعنی نباید اینگونه باشد. شادمانی و هلهله می کنیم؟ که چی؟ مگر از حال بدمان و مشکلاتمان خبر نداریم؟ که را فریب می دهیم؟ لباس نو میخریم؟ او که پول ندارد بخرد باید برود و بمیرد؟ 

تا وقتی مردمان در یک سطح نیستند و به یک اندازه و یا نزدیک بهم شادی نکنند شادمانی و عید معنایی برای من ندارد. ذهنم در این ایام بیش از پیش مشغول و درگیر مظلوم مردمان و به گاج رفتنگان می شود و دست خودم نیست عصبانی می شوم و خوش نیستم. تو ببخش!

و باز هم مادر...
ما را در سایت و باز هم مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozaneyebaste بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 13:59