سرگشته ام همچو تو

ساخت وبلاگ

سرگشته ام، نه مثل کانت و نیچه، نه مثل لینچ و هیچکاک، نه مثل هدایت و کامو، نه مثل حافظ و خیام، و نه مثل مسیح و محمد، بلکه در پیکر انسانی با افکار شلخته که در این عمر سپری شده اندکی به راز هستی پی نبرد؛ در پیکر موجودی ضعیف که هرچه بیشتر می کاود بیشتر عقبگرد می کند، بیشتر می ترسد و کمتر پی به اسرار می برد. این چه رمزی است، چه سرگردانی است که دچار شده ایم؟ با خود چه می کنیم؟ 

روزی نیست که در شگفتی فرو نروم، و آنگاه که سر از گریبان بر می آورم چیزی عایدم نشده است، فقط لحظاتی هدر داده ام و بیشتر خود را رنجه فرموده ام. ما گاه خود را فریب می دهیم، با خلق آرزوها و امیدها. چرا؟ تا شاید معنی ببخشیم این سفر بی مقصد را، التیام بخشیم زخمهای عمیق خسته را، یا شاید چون از عمق فاجعه و آن آتش بیرون جهنمی این عالم بی خبریم و خود را مشغول می داریم با این اشیاء و به اصطلاح اهداف کذایی بی ارزش. 

و باز هم مادر...
ما را در سایت و باز هم مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozaneyebaste بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 13:59